نجوای دل



نجوای دل
هر سحرگاه ماه من گلگشت صحرا می رود 
با هزاران عشوه و ناز و تمنا می ر و د 
**********
میل گل چیدن ندارد ان صنم رشک ی گل است
بهر غارت بردن ی دلها و جانها می رود
**********
تا کف پای ی بلورینش نه گیرد گرد ره
پای بر گل مینهد بر فرش دیبا می رود
**********
راه و رفتارش ندارد اهویی مست ختن
مست و مستان َرقص رقصان تک و تنها می رود
*********
چون بیاید, دل زشوقش در برم لرزان شود
میرود با رفتنش صبرو شکیبا می رود
*********
از من درد اشنا بشنو که نجوای دلم
از فلک بگشت امشب تا سریا می رود
*********
بسکه در شام فراقش گریه کردم تا سحر
سیل اشک ی من (مصور ) تا به دریا می رود